دانلود برای تو که بهترینی
عشق

چرا گریه کنم وقتی باران ابهت اشکهایم را پاک کرد و سرخی گونه هایم را به حساب روزگار ریخت.
چرا گریه کنم وقتی او بغض عروسکی دارد و همیشه این منم که باید قطره قطره بمیرم.
چرا گریه کنم وقتی بر بلندی این ساده زیستن زیر پا له شده ام.
چرا گریه کنم وقتی باد بوی گریه دارد و برگ بوی مرگ.
چرا گریه کنم وقتی عاشق شدن را بلد نیستم تا به حرمت اندک سهمم از تو اشک بریزم.
چرا گریه کنم وقتی تبسم نگاهت زیبا تر است………




ارسال توسط Delfi nia

تمام راهها را بسوی جاده ی تنهایی می پویم
و در اضطراب گلبوته های جدایی ,
چشمانم را بسوی صداقت پروانه های شهر عشق , آذین می بندم .
به تو فکر می کنم که چگونه در گلزار وجودم , آشیان کردی
و بر تاروپود تنم حروف عشق را ترنم نمودی .
پس باورم کن که به وسعت دریا و به اندازه ی زیبایی چشمانت
هنوز در من شمعی روشن است .
و من...
در انتهای غروب , نگاهم را بسوی مشرق چشمانت دوخته ام
تا مگر بازتاب صداقتمان در دستان
تو تجلی کند !!!




تاریخ: شنبه 16 مهر 1390برچسب: شهر عشق,عشق,تنهایی,جالب,ارش یاس,خالد,
ارسال توسط Delfi nia

ناممکن است که احساس خود را نسبت به تو، بتوانم با واژه ها بیان کنم... اینها سرشارترین احساساتی هستند که تاکنون داشته ام...

نا ممکن است که احساس خود را نسبت به تو، بتوانم با واژه ها بیان کنم..
اینها سرشارترین احساساتی هستند که تاکنون داشته ام..
با این همه هنگامی که می خواهم اینها را به تو بگویم و یا بنویسم..
واژه ها حتی نمی توانند ذره ای از ژرفای احساساتم را بیان کنند..
گرچه نمی توانم جوهر این احساسات شگفت انگیز را بیان کنم..
می توانم بگویم آنگاه که با توأم چه احساسی دارم..




ارسال توسط Delfi nia

سلام مــاه مــن !
دیشب دلتنگ شدم و رفتم سراغ آسمان اما هر چه گشتم اثری از ماه نبود که نبود …!
گفتم بیایم سراغ ِ خودت ..
احوال مهتابیت چطور است ؟!
چه خبــر از تمام خوبی هایت و تمام بدی های مــن ؟!
چه خبــر از تمام صبــرهایت در برابر تمام ناملایمت های مــن ؟!
چه خبر از تمام آن ستاره هایی که بی من شمردی و من بی تو ؟!
چقدر نیامده انتظار خبــر دارم ؟!
چه کنم دلم بــرای تمــام مهــربانی هایت لک زده است !
راستی ، باز هم آســمان دلت ابری است یا ….؟!
می دانم ، تحملم مشکل است …. اما خُب چه کنم؟!
یک وقت خســته نشوی و بــروی مــاه دیگری شود….هیچ کس به اندازه مــن نمی تواند آســـمانت باشد!
تو فقط ماه من بمون و باش !
ماه من !
مراقب خاطراتمان ، روزهای با هم بودنمان .. خلاصه کنم بهونه موندنم مراقب خودمون باش!




ارسال توسط Delfi nia

خیلی وقت است انتظار کشیدم ...
این روزها احساس می کنم هر جا پا می گذارم بوی آشنایی می دهد...
این را خوب می شود فهمید.
آشنایی که مرا غریبه خواند این روزها همین نزدیکی هاست...
بوی آشنا را می فهمم...
می شود فهمید به این شهر بازگشته...
ریشه ها به من دروغ نمی گویند!
یادت هست من عاشق باران بودم و لذت روزهای بارانی مرا عاشقتر می کرد
وقتی فکر میکنم میبنم تمام قرارهای ما زیر باران بود و ما همیشه بدون چتر بودیم شاید
من خیال میکردم بارانی باشیم بهتر است همیشه سهم ما از
روزها روزهای
بارانی بود...
یادت هست...
هنوز هم عاشقم...
عاشق تو..
عاشق خاطره ها..
عاشق باران..
عاشق خیس شدن وقتی تو دنبال پناهی زیر باران بودی...
یادت هست...؟
واقعا یادت هست...
دلم هوس دستهای تو را دارد و چه عشقی است گرفتن دستهای تو




تاریخ: شنبه 16 مهر 1390برچسب:,
ارسال توسط Delfi nia

آرشیو مطالب
پيوند هاي روزانه
امکانات جانبی
ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 15
بازدید دیروز : 27
بازدید هفته : 15
بازدید ماه : 1070
بازدید کل : 419164
تعداد مطالب : 95
تعداد نظرات : 35
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


Google

در اين وبلاگ
در كل اينترنت
کد جست و جوی گوگل